Loading


مستم کن از شراب چشم خود مستم کن مستم کن بعد از این هر انچه شد مستم کن حوا جان تو خودت غرور این ادم باش حوا جان لحظه وسوسه ها یادم باش مرا رها نکن که من خاطریه ای ادامه دارم با من بمان که ترسی جز تنها شدن در دل ندارم بانو جان دلم تنگ است برای تو بانو جان به سر دارم هوای تو چشمانت مرا از خودم ربودند دلبر جان نظر بر دیگری نکن با من باش ز مردم دلبری نکن این مردم به لبخند ما حسودند سرد است مرا در آغوشت بپوشانم سرد است ز چشم خود شراب بنوشانم بی تو جهان من شبیه زندان است